یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است
ساعت 2:23 عصر شنبه 87/3/18
عمیق ترین درد زندگی
مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از
او رسم محبت بیاموزی.
عمیق ترین درد زندگی
مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد زندگی
مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است.
عمیق ترین درد زندگی
مردن نیست بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن تکیه کنی و از غم زندگی
برایش اشک بریزی.
عمیق ترین درد زندگی
مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با
جدایی به سرانجام برسانی.
عمیق ترین درد زندگی
مردن نیست بلکه نداشتن یک همراه واقعیست که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد.
عمیق ترین درد زندگی
مردن نیست بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است.
عمیق ترین درد زندگی
مردن نیست بلکه یخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست.
عمیق ترین درد زندگی
مردن نیست بلکه اجبار به دل کندن از کسی است که بخاطرش سالیان سال از همه چیز و از
همه کس دل کندی و اکنون او نیز از تو براحتی دل می کند.
عمیق ترین درد زندگی
برای من مردن نیست بلکه جدا
شدن از مردی است که
در طول سالیان عمرم در
تصوراتم او را مردی
می دانستم مردتر از همه مردان و
فکر می کردم سایه ای
است بر سر من ولی حیف و
صد حیف که او مترسکی
بیش نبود...............
¤ نویسنده: رضا
ساعت 11:44 صبح شنبه 87/3/18
حکایت دوستی با نشانه شکلات
من بچه بودم ، اونهم بچه بود...
همه چیز با یک شکلات شروع شد..
من یک شکلات گذاشتم تو دستش..
اونهم یک شکلات گذاشت تو دست من..
سرم بالا کردم ، سرش را بالا کرد..
دید که من را میشناسه...
خندیدم .......
گفت : ...دوستیم ؟
گفتم : دوست ...دوست ...
گفت : ...تا کجا ؟
گفتم : دوستی که تا نداره !!!...
گفت : تا مرگ ؟...
خندیدم و گفتم : من که گفتم تا نداره !..
گفت : باشه تا پس از مرگ ؟..
گفتم : نه ...نه ...نه .....تا نداره !
گفت : قبول تا آنجا که همه دوباره زنده می شوند
یعنی زندگی پس از مرگ بازهم با هم دوستیم...
تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشیم ......
خندیدم گفتم : تو تا هر جا که می خواهی ....
تا بذار ....اصلا" یک تا بکش از سر این دنیا تا...
آن دنیا......
اما من اصلا" براش تا نمیذارم ..........
نگاهم کرد من هم نگاهش کردم....
باور نمی کرد ....
میدونستم اون می خواست حتما دوستی مان ...
تا داشته باشه .....دوستی بدون تا...
را نمی فهمید.................
زندگی یعنی چکیدن
همچون شمع از گرمی عشق
آب شدن زندگی یعنی لطافت
گمشدن در گرمی عشق
گفت : بیا برای دوستیمون یک نشون بذاریم...
گفتم : باشه ...تو بذار ...
گفت : شکلات ، هر بار که همدیگر را می بینیم..
یک شکلات مال تو یکی مال من ...باشه ؟
گفتم : باشه قبوله .....
هر بار میدیدمش یک شکلات میگذاشتم ...
توی دستش ....
اونهم یک شکلات می گذاشت توی دست من ......
باز همدیگر را نگاه می کردیم ...
و می خندیدیم .....
یعنی اینکه دوستیم ...دوست ...دوست .......
من شکلات هایم را باز می کردم ...
می گذاشتم تو دهنم ....تند ..تند ..میک میزدم...!
می گفت : شکمو .......
تو دوست شکموی من هستی ...
اونهم شکلاتش را می گذاشت ...
توی صندوقچه کوچک قشنگ ...
می گفتم : بخورش.....بخورش.....
می گفت : نه تموم می شود ...
می خواهم تموم نشود ...
برای همیشه بمونه ...........
صندوقش پر از شکلات شده بود ......
هیچ کدامش را نمی خورد ...........
من همه شکلات هایم را خورده بودم ...
گفتم : اگر یک روز شکلات هایت را...
مورچه ها بخورند ....
آنوقت چکار میکنی ؟.....
گفت : مواظب شون هستم مطمئن باش ...
می گفت : می خواهم نگهشون دارم ...
تا موقعی که دوست هستیم....
ولی من شکلا ت هایم را می گذاشتم تو دهنم ...
می گفتم : نه ....نه .....نه ...
دوستی که تا نداره ...دیونه....
تو کدام کوهی که خورشید
از دست تو می تابد...
چشم تو چشم ابر ایثار ..
که توی سینه تو خوابه
یکسال ...دو سال ....چهار سال ...
هفت سال ......دهسال ......
بیست سال حالا گذشته .......
او بزرگ شده.....من هم بزرگ شدم....
من همه ای شکلات هایم را خوردم ....
اما اون همه ای شکلات هایش را نگه داشته...
اون آمده که امشب خداحافظی بکند....
می خواهد برود ....بره آن دور دورا ...
خیلی دور.....میگه میرم اما زود برمیگردم ....
اما من که میدونم اون دیگه بر نمی گرده ......
یادش رفت بمن شکلات بده ......
من که یادم نرفته .....
یک شکلات گذاشتم کف دستش....
گفتم این برای خوردنه ....بخورش........
و یک شکلات هم گذاشتم کف اون دستش ....
و گفتم : اینهم آخرین شکلات برای ...
صندوقچه کوچیکت ........
یادش رفته بود که اون یک صندوقچه داره...
برای شکلات هایش .....
هر دو تا را خوردش......
خندیدم ...میدونستم دوستی من تا نداره ....
میدونستم دوستی اون تا داره مثل همیشه ....
خوب شد همه شکلا ت هایم را خوردم...
اما اون هیچ کدامش را نخورده .....
حالا با یک صندوق پر از شکلات های نخورده ......
چکار میکنه ........!!!؟
بعدش این آهنگ را براش زمزمه کردم .......
این دیگه فکر نداره ...
وقتی می شنوی می گم تو برو با من نمون ....
حتی اسمم را نیاور .....
اگر یک شب دیگه .....
زیر بارون قدم زدی .....
این را بدون که تموم فکر من .......
پیش تو بود ....پیش تو بود ...........
مثل تو .....توی زندگیم هیچ کس نبود ..........
هیچکس نبود ..........!!!!
در پایان این حکایت حقیر به این نتیجه رسیدم که
دوستی های آدمیان در این برهه از زمان و در این
دنیای خاکی و فانی دارای .....تا .....میباشد و بهترین
و با ارزش ترین دوستی می تواند فقط با پروردگار
متعال باشد که دوستی با خداوند با ارزشترین و
بدون ..." تا .." است و دوستی داناتر و بخشنده تر
و مهربانتر از او وجود ندارد ،پس سعی و تلاشمان
این باشد که هر روز طناب این الفت و دوستی
محکم تر از روز قبل شود......
ضمن عرض تبریک فرا رسیدن بهار فصل طبیعت ...آرزوی تندرستی و سعادتمندی همگی شما دوستان عزیز را از درگاه حق تعالی دارم در پناه حق
¤ نویسنده: رضا
ساعت 11:42 صبح شنبه 87/3/18
خدایا ..... از کشته ی تو بوی خون نیاید و از سوخته ی تو بوی دود ، چرا که سوخته ی تو به سوختن شاد است و کشته ی تو به کشته شندن خشنود
خدایا هر چه از دنیا مرا خواهی را به کافران ده و هر چه از آخرت مرا خواهی داد به مومنان ده که مرا بسنده است در دنیا یاد کردن تو و در آخرت دیدار تو
خدایا به هر که دوست میداری بیاموز که : عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که : دوست داشتن از عشق برتره
خدایا ... ایمانم را به درجه ی کامل ترین ایمان رسان و یقینم را برترین یقین گردان و نیتم را به بهترین نیت ها منتهی ساز و کردارم را به بهترین کردارها تبدیل کن
خدایا ... زبانم را به هدایت گویا ساز و تقوا را بر قلبم الهام کن و به پاکیزه ترین روشم توفیق ده و مرا به کاری وادار که بیش از هر چیز به آن خشنودی
¤ نویسنده: رضا
ساعت 7:15 صبح چهارشنبه 86/12/15
رسالت حسین پا برجاست
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
لسلام علیک یا ابا عبدالله و
علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و
النهار و لاجعله الله اخر العهد منی لزیارتکم...
حکایت کربلا و عاشورا حکایت اب نیست ، حکایت زندگیست
، حکایت مردانگی ، گذشت ، شهامت و رشادت و شهادت است و درس پایداری از اعتقادات و
زنده نگاه داشتن دین خداست ...و مظلومیت فرزندان سرور سالار دین را در ستیز با تمامی مستکبران و ظلم ستیزان
زمان را به نمایش گذاشته و در تاریخ بشریت
ظلم آنان را بثبت رساندن که مایه ننگ آنان باشد ....
حماسه عاشورا ،که برای هدفی جز صیانت و
پاسداری از دین و ناموس ولایت الهی که از یکطرف بخاطر فتنه انگیزی و نیرنگ زور
مندان و از طرف دیگر غرق شدن مردم در منکرات و شهوات دنیوی می رفت که دچار دگرگونی
و نابودی واقع شود ، بر پا نشده بود .
حسین ( ع ) اسطوره شجاعت و شهامتی بود که
آگاهانه و با تفکر و بصیرتی بی مثال آن
حماسه سراسر عشق و شکوه را خلق کرد . اگر دعوت کوفیان و بیعت یزید نیز نمی بود . باز حماسه کربلا خلق می شد چرا که هدف و فلسفه اصلی او فقط مبارزه با ظلم
و فساد یزید نبود – یزید خوارتر از آنی بود که حسین (ع) بخواهد چنان حادثه با
شکوهی را در برابرش رقم بزند .
هدف اصلی قیام امام حسین (ع) آنهم همراه با
زنان وکودکان ، رسوا و مفتضح نمودن بی تفاوتی و فتنه پذیری شیعیان پدر و امت جدش
بود که بخاطر سرگرم وفریفته شدن به لذتهای دنیا ، ولایت و ناموس خدا رابه بازی
گرفته و از گردن نهادن به اصول و ارزشهای آن سرباز زده بودند . و همین سستی و
اهمالشان این مجال و جسارت را به ستمگران می داد تا هر آنچه را که می خواهند بر سر
دین و ولایت و ولی خدا در آورند .
در واقع امام حسین (ع)و تک تک یارانش از کوچکترین
سربازش علی اصغر گرفته تا مسن ترینشان حبیب ابن مظاهر ، با خلق حماسه جاوید قصد
باز گو کردن و فریاد زدن حقیقتی را داشتند که تا ابد در گوش تاریخ طنین انداز باقی
بماند . و آن اینکه ذلت و خواری شمشیر کشیدن در برابر فرزند رسول خدا ، سنگ
بنا و آغازش از فریفته و غرق شدن در شهوات
و لذات دنیوی ، خواری و خفیف شمردن احکام دین و قرآن ، و برخورد منافقانه با ولی
خدا می باشد حتی اگر هیچ عناد و دشمنی مغرضانه در میان نبوده و به او عشق ورزیده
شود این امر و سنت قطعی است که هیچ گریزی از آن امکان پذیر نمی باشد و واقعه کربلا
با تمام ابعادش ، به خوبی آن را اثبات کرد .
امام
حسین (ع) و یارانش که بخاطر غیرت و وحریتی که در درونشان موج می
زد نمی توانستند شاهد تحقیر دین و ناموس خدا
باشند . فریاد " هیهات من الذله " سر
دادند تا با قربانی نمودن جان و هستی خویش حساب خودرا از منافقان بی غیرت و دنیا
پرست جدا نموده و با خلق حماسه ی یگانه و مقدس ، شور و حرارتی پیدا کنند و این شور
و حرارت باعث تربیت و پرورش شیعیان راستینی شود تاآنها ضمن زنده نگه داشتن شور و
حماسه آنها و پاسداری از ارزشهای والائیشان ، باعث به ثمر رسیدن رسالت ناتمام آنها
شود. ودر نهایت حماسه و قیامی که به تمامی معنا، زمینه ساز تحقق اسلام ناب محمدی
در سراسر جهان شود .
حسین ابن علی با علم بر حادثه کربلا با خانواده یشان و یاران وفادارشان پای به این
صحرا نهادند تا بزرگترین درسها ی زندگی را به انسانها بیاموزند ....سرور و سالار
شهیدان از تمامی نعمتها و داشتهای خود
گذشت نمودن از فرزند ششماه ....عزیز دوردانه خود ...تا باوفاترین و با ادب ترین
برادر خود .ابوالفضل العباس..که فقط یکبار حسین ابن علی را بنام برادر صدا زدند
که در تمامی اوقات دگر ا و را بنام آقا و سرور و مولا خواند ....
دشمنان آنان بس در اشتباه بودند که با شهید
نمودن جوانان بنی هاشم و ابوالفضل عباس ها پرچم اسلام بر زمین می ماند ، کافران
بدانند این پرچم و اعلم بدست مومنان حمل خواهد شد و هرگز بر زمین نخواهد افتاد و
تا زمان ظهور آقا امام زمان علیه السلام حفاظت خواهد شد تا بدست شریف ایشان و
امامت ایشان عدالت جهانی برقرار گردد .
حضرت فاطمه زهرا (س) بی بی بزرگ دو عالم در روز محشر به قائم عرش پروردگار در
مورد واقعه روز عاشورا در کربلا عرض کند :
"یا
لحکم الحاکمین احکم بینی و بین اولادی "
ای حاکم عادل حکم
کن بین من و میان قاتلان فرزندم خدایا حکم فرما میان من و میان آنهائیکه ظلم و
اذیت و آزار نمودند فرزندانم را بدون جرم و تقصیر و بی سبب او را بقتل رسانیدند از مصدر جلال
خدائی ندا رسد ای فاطمه هر چه میخواهی از ما بخواه تا بتو عطا نمائیم فاطمه عرض کند خدایا امتان پدرم و شیعیان شوهرم
و دوستان فرزندانم را میخواهم ندا رسد ای فاطمه همه را بتو بخشیدیم هر که را
میخواهی داخل بهشت گردان پس آن بی بی آنقدر شفاعت کند که بحساب نیاید
.
پیام
کربلا :
" اگر دین ندارید لااقل
آزاده باشید . "
زبان حال
سید الشهدا با سرزمین نی نوا :
من ذبیحم تو منا و معبا و قربانگاه من
با خبر باش ای زمین از این دل آگاه من
آمدم تا جان کنم تقدیم جانان ای زمین
سرور و سالار دین با فقان گفت ای زمین
جان نثار راه دین با فقان گفت ای زمین
نی منم تنها که میگردم در این صحرا شهید
اکبر و عباس و قاسم نوجوانان رشید
از علی اصغرم هم کرده ام قطع امید
فضل و اون جعفر جمع عزیزان ای زمین
نیستی ای سرزمین تنها تو قربانگاه من
هست هفتاد دو تن قربانی بدان همراه من ای زمین
این شهادت از ازل بوده زمین دلخواه من
جمله اندر خاک خون غلطان ای زمین
کوفیان را ره ناید برمن و احوال من
آب را ببندند بروی من و اطفال من ای زمین
بشکستن از سنگ کین آن بیوفایان بال من
می نمایند این چنین حرمت به مهمان ای زمین
خیزد از اهل حریمم ناله های العطش
سرزمین نی نوا پر از نوای العطش
از تمام خیمه ها آید صدای العطش
بر فلک از تشنگی فریاد طفلان ای زمین
بعد از آن در این زمین پر خطر شمر دغان
ظهر عاشورا نمائد راسم از پیکر جدا
زین مصیبت ناله خیزد از خیمه ها سوا
نه فلک زین ماجرا بیکبار لرزان ای زمین
خیمه گاه آل عصمت را زکین آتش زنند
دختران مصطفی را قلب محزون بشکنند
گوشواره از گوش فرزندان زهرا بر کنند
زینب غم دیده گریان پریشان ای زمین
افکنند زنجیر قفل بر گردن زین العباد
آه ز این بی رحمی فریاد از این جور عناد
این چنین بی داد در عالم ندارد کس به یاد
ز این ستمگر مردم بی دین ایمان ای زمین
سرور و سالار دین با فقان گفت ای زمین
جان نثار راه دین با فقان گفت ای زمین .........
آرزوی سعادتمندی و
قبولی عزاداریتان در درگاه پروردگار و
بانوی بزرگ دو عالم را دارم ....اجرتان با فاطمه زهرا (س)...التماس دعا
¤ نویسنده: رضا
ساعت 7:15 صبح چهارشنبه 86/12/15
عمل صالح و پادا ش نیکو
هنگامی که خدا زمین را آماده زندگی ساخت و فرمان خود را صادر فرمود آدم را از مخلوقاتش برگزید و او را نخستین و برترین مخلوق خود در زمین قرار داد ..ابتدا آدم را در بهشت جای داد و خوراکیهای گوارا به او بخشید و از آنچه که او را منع کرد پرهیز داد و آگاهش ساخت که اقدام بر آن نافرمانی بوده و مقام و ارزش او را به خطر خواهد افکند...اما آدم به آنچه نهی شده بود اقدام کرد و علم خداوند در باره او تحقق یافت ..تا آنکه پس از توبه او را ا ز بهشت به سوی زمین فرستاد تا با نسل خود زمین را آباد کند ..!!!!
و بدین وسیله حجت را بر بندگان تمام کرد و پس از وفات آدم زمین را از حجت خالی نگذاشت و میان فرزندان آدم و خود پیوند شناسائی برقرار فرمود و قرن به قرن..حجت ها و دلیلها را بر زبان پیامبران برگزیده آسمانی و حاملان رسالت خویش جاری ساخت تا اینکه سلسله انبیا ء ..پیامبر اسلام حضرت محمد ( ص ) به اتمام رسید و بیان احکام و انذار و بشارت الهی به سر منزل نهائی راه یافت ،و پروردگار متعال در کتاب آسمانی قرآن مجید عمل صالح و پادش نیکو بندگان صالح را نیزدر آیات مختلف یاد آوری و بیان نمودند.
سوره مبارکه البقره آیه 62
کسانى که به پیامبر اسلام ایمان آوردهاند، و کسانى که به آئین یهود گرویدند و نصارى و صابئان [= پیروان یحیى] هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند ، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هیچگونه ترس و اندوهى براى آنها نیست. (هر کدام از پیروان ادیان الهى، که در عصر و زمان خود، بر طبق وظایف و فرمان دین عمل کردهاند، مأجور و رستگارند.)
سوره مبارکه النحل آیه 97
هر کس کار شایستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مىداریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مىدادند، خواهیم داد.
سوره مبارکه الا حزاب آیه 31
و هر کس از شما براى خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت، و روزى پرارزشى براى او آماده کردهایم.
سوره مبارکه سباء آیه 37
اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمىسازد، جز کسانى که ایمان بیاورند و عمل صالحى انجام دهند که براى آنان پاداش مضاعف در برابر کارهایى است که انجام دادهاند؛ و آنها در غرفههاى (بهشتى) در (نهایت) امنیّت خواهند بود!
سوره مبارکه غافر آیه 40
هر کس بدى کند، جز بمانند آن کیفر داده نمىشود؛ ولى هر کس کار شایستهاى انجام دهد -خواه مرد یا زن- در حالى که مؤمن باشد آنها وارد بهشت مىشوند و در آن روزى بىحسابى به آنها داده خواهد شد.
سوره مبارکه فصلت آیه 46
کسى که عمل صالحى انجام دهد، سودش براى خود اوست؛ و هر کس بدى کند، به خویشتن بدى کرده است؛ و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمىکند!
سوره مبارکه الجاثیه آیه 15
هر کس کار شایستهاى بجا آورد، براى خود بجا آورده است؛ و کسى که کار بد مىکند، به زیان خود اوست؛ سپس همه شما به سوى پروردگارتان بازگردانده مىشوید!
سوره مبارکه التغابن آیه 9
این در زمانى خواهد بود که همه شما را در روز اجتماع [= روز رستاخیز] گردآورى مىکند؛ آن روز روز تغابن است (روز احساس خسارت و پشیمانى)! و هر کس به خدا ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را مىبخشد و او را در باغهایى از بهشت که نهرها از زیر درختانش جارى است وارد مىکند، جاودانه در آن مى مانند؛ و این پیروزى بزرگ است!
سوره مبارکه الطلاق آیه 11
رسولى به سوى شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت مىکند تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، از تاریکیها بسوى نور خارج سازد! و هر کس به خدا ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهد، او را در باغهایى از بهشت وارد سازد که از زیر (درختانش) نهرها جارى است، جاودانه در آن مىمانند، و خداوند روزى نیکویى براى او قرار داده است!
حکایت انسان........
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری عمر از خدا بگیرد ...داد زد و بد و بیراه گفت ..خدا سکوت کرد..آسمان و زمین را به هم ریخت باز هم خدا سکوت کرد جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ..خدا سکوت کرد به پر و پای فرشته و انسان پیچید..خدا سکوت کرد ..کفرگفت و سجاده دور انداخت ..خدا بازهم سکوت کرد...دلش گرفت و گریست و به سجاده افتادخدا سکوتش راشکست و گفت : عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی تنها یک روز دیگر باقیست بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن لابه لای هق هقش گفت: اما با آن یک روز چکار میتوان کرد خدا گفت : آنکس که لذت یک روز زیستن را تجربه کندگوئی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد هزار سال هم بکارش نمی آید و آن گاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید ..اما می ترسید حرکت کند..می ترسید راه برود ... می ترسید زندگی از لای انگشتشانش بریزد ... قدری ایستاد بعد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم نگه داشتن این زندگی چه فایده دارد !!!!
بگذار این یک مشت زندگی را مصرف کنم آن وقت شروع به دویدن کرد زندگی را به سر و رویش پاشید زندگی را نوشید و زندگی را بوئید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود می تواند بال بزند میتواند پا روی خورشید بگذارد میتواند ....او در ان یک روز آسمان خراشی بنا نکرد و زمینی را مالک نشد و مقامی را به دست نیاورد ..اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید روی چمن خوابید ..کفش دوزکی را تماشا کرد ...سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که نمی شناختنش سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد ..او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد و لذت برد و سرشار شد وبخشید و عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.................
اما همان یک روز زندگی کرد ، اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند ..امروز او درگذشت کسی که هزار سال زیست !!!!!!
مدام از پریشانی مردم و روزگار
دلش حسرت آلود و تنش سوگوار
گاهی جنگ با عالم بی وفا جفاکار
که از بخت شوریده رویش غمناک
که از دیدن عیش شیرین خلق
گه از کار آشفته ای دنیا گریان
که کس دید زین تلخ تر زیستن ؟
گر انصاف پرسی نه نیکوست این
دهان بی زبان پند می گفت و راز
که ای بی نوا با بینوایی خود بساز
غم از گردش روزگاران مدار
که بی من و تو بگردد بسی روزگار
غم و درد و شادمانی و خوشی نماند هرگز
جزایی عمل من ماند و نام نیک تو .......
آرزوی توفیق ، سربلندی و سعادت برای تمامی دوستان عزیز و گرامی را دارم ....در پناه حق باشید هر کجا باشید خدا با شما ست.....
¤ نویسنده: رضا
:: بازدید امروز ::
10
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
40025
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: آرشیو ::
:: اوقات شرعی ::
::وضعیت من در یاهو ::
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::