Image and video hosting by TinyPic ماهیانه - یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است


ساعت 2:34 عصر شنبه 87/3/18

روزگاری پادشاه ثروتمند بود
که چهار همسر داشت.اوهمسر چهارم خود را بسیار دوست میداشت و او را با گرانبهاترین
جامه ها می آراست و با لذیذترین غذاها از او پذیرائی میکرداین همسر ازهر چیزی
بهترین را داشت.

پادشاه همچنین همسر سوم خود
را بسیار دوست میداشت و او را کنار خود قرار میداد اما همیشه از این بیم داشت که
مبادا این همسر او را به خاطر دیگری ترک نمائد.

پادشاه به زن دوم هم علاقه
داشت او محرم اسرار شاه بود و همیشه با پادشاه مهربان و صبور و شکیبا بود هر گاه
پادشاه با مشکلی روبرو میشد به او متوسل میشد تا آنرا مرتفع نمائد .

همسر اول پادشاه شریک بسیار
وفاداری بود و در حفظ و نگهداری تاج و تخت شاه بسیار مشارکت میکرد.اما پادشاه این
همسر را دوست نمی داشت وبرعکس این همسر شاه را عمیقا؛ دوست داشت ولی شاه به سختی
به او توجه میکرد.

روزی از این روزها شاه
بیمار شد و دانست که فاصله زیادی با مرگ ندارد.

سراغ از همسر چهارم خود که
خیلی مورد توجه او بود رفت گفت من تو را بسیار دوست داشتم بهترین جامه ها را بر تن
تو پوشانده ام و بیشترین مراقبتها را از تو بعمل آورده ام اکنون که من دارم میمیرم
آیا تو مرا همراهی خواهی کرد ؟

گفت:بهیچ وجه !! و بدون
کلامی از آنجا دور شد این جواب همانند شمشیر تیزی بود که بر قلب پادشاه وارد شد.

پادشاه غمگین و ناراحت از
همسر سوم خود پرسید من در تمام عمرم تو را دوست داشته ام هم اکنون رو به احتضارم
آیا تو مرا همراهی خواهی کرد و با من خواهی آمد ؟

گفت نه هرگز !! زندگی بسیار
زیباست اگر تو بمیری من مجددا ازدواج خواهم کرد و از زندگی لذت میبرم !

پادشاه نا امید
سراغ همسر دوم خود رفت و از او پرسید من همیشه درمشکلاتم از توکمک جسته ام و
تو مرا یاری کردی من در حال مردنم آیا تو با من خواهی بود ؟

گفت نه متاءسفم من در این
مورد نمیتوانم کمکی انجام دهم من در بهترین حالت فقط میتوانم تو را داخل قبرت
بگذارم ! این پاسخ مانند صدای غرش رعد و برقی بود که پادشاه را دگرگون کرد !

در این هنگام صدائی او را
بطرف خود خواند و گفت من با تو خواهم بود تو را همراهی خواهم کرد !

هر کجا که تو قصد رفتن
نمائی!

شاه نگاهی انداخت همسر اول
خود را دید ! او از سوء تغذیه لاغر و رنجور شده بود شاه با صدائی بسیار اندوهناک و
شرمساری گفت :

من در زمانی که فرصت داشتم
باید بیشتر از تو مراقبت بعمل می‌آوردم من در حق تو قصور کردم ...

 

در حقیقت همه ما دارای چهار
همسر یعنی همفکر در زندگی خود هستیم

همسر چهارم :همان جسم ماست مهم نیست که چه میزان سعی و تلاش برای فربه شدن و
آراستگی آن کردیم وقتی ما بمیریم او ما را ترک خواهد کرد .

همسر سوم : دارائیها موقعیت و سرمایه ماست زمانی که ما بمیریم آنها نصیب دیگران
میشوند .

همسر دوم :خانواده و دوستانمان هستند مهم نیست که چقدر با ما بوده اند حداکثر
جائی که میتوانند باما بمانند همراهی تا مزاز ماست .

همسر اول : روح ماست که اغلب در هیاهوی دست یافتن به ثروت و قدرت و لذایذ
فراموش میشود . در حالیکه روح ما تنها چیزی است که هر جا برویم ما را همراهی میکند
.

 

پس از آن مراقبت کن او را تقویت کن و به او رسیدگی کن که این
بزرگترین هدیه هستی برای توست

 


¤ نویسنده: رضا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:33 عصر شنبه 87/3/18

بسمه
تعالی

 

با سلام ،

وقتی در میان مردم عادی صحبت از نفت می شود شاید حداکثر چیزی که در ذهن افراد
متصور میشود یک پمپ بنزین و یا شمائی از یک پالایشگاه باشد اما صحبت از نفت و برای
ما و متخصیصین که عمری را در این صنعت مو سپید   کرده اند مفهومی دیگر دارد . صحبت از نفت شعله های سر به فلک کشیده را به
یادمان می آورد  . صحبت از نفت بوی آتش و
دود و انبوهی از لوله های در هم تابیده سکوی نفتی سلمان و نصر و نوروز را به
یادمان می آورد که بر روی آب شناور مانده و دوستان و  همکارانی که بر سطح آب تماشاگر بر آب نشستن
مامن و ماوای خود بوده اند . صحبت از نفت بوی عرق و سولفور را به یاد   می آورد و صدای نفسهای پی در پی کـه در شرجـی
و گرمــای چهل تــا 50 درجه ای تابستان ما را در این کارزار همراهی می کند . شما
همگی حرف ما را می فهمید و خوب می دانید که از چه صحبت می کنیم . صحبت از نفتگرانی
است که یک تنه و بی هیچ ادعائی چرخهای این صنعت عظیم را می گردانند و از بد روزگار
خود چرخهای زیرین آسیاب شده اند و سینه های فراخ خود را به روی هر تهمت و افترایی
گشوده اند و دل به دریا داده در دریای بی عدالتی ها غوطه می خورند  . در دوره ای که جدال بر سر تصاحب حقوق دیگران
است .

سروران  گرامی ما داد و شکایت خود را
نزد چه کسی ببریم ؟ کجاست فریاد رسی که گوش جان به درد دل این جماعت مظلوم واقع
شده بسپارد و آستین همت بالا بزند ؟؟

دوستان عزیز لازم است کمی عمیق تر به زندگی  این نوع کارکنان زحمتکش شاغل در جزایر نفتی خلیج نیلگون همیشه فارس بپردازیم
تا شاید صدای ما و شما را کسانی که شاید حتی یکبار هم گذرشان به گرما و شرجی طاقت
فرسای مرداد و شهریور جنوب نیافتاده باشد ، صریح تر بشنوند .

فلات
قاره یعنی چه
؟

فلات قاره یعنی فاصله ، یعنی تنهائی

چه کسی غبار غربت و تنهائی را غروب هنگام در چشمان خیره به
افق مانده نفتگران دیده است و غم دوری را  در صورت آنها درک کرده باشد ؟

چه کسی چشمان اشک
بار فرزندشان را به وقت سفر توشه راه خویش نموده است ؟

چه کسی صدای گریه و
تمنای فرزندشان را از آنسوی خط تلفن شنیده اند و بغض خود را فرو خورده اند و هیچ
نگفته اند ؟

چه کسی گلایه های
همسر و تصور تنهائی و بی پناهی آنها را به جان خریده اند و در دل خود گریسته اند ؟

چه کسی  فوت نزدیکان خود را در غربت به سوگ نشسته است و
از حضور در کنار عزیزانشان به وقت رفتن محروم مانده اند ؟

چه کسی به هنگام بیماری
و حادثه عزیزانشان فقط به نظاره نشسته اند و دل به تقدیر الهی سپرده اند ؟

دوستان عزیز و گرامی ، دلم میسوزد
اما نه برای خود بلکه به حال مادرم و همسرم و فرزندانم که چه دور افتاده اند و چه
غریب و بی کس مانده اند .

به حال فرزندم که
به هنگام دعوا با همبازیهایش بابائی ندارد که به او     تکیه
کند .

به حال همسرم که
روزهای تنهائی را روبروی آینه به عمر بر باد رفته و در کنار همسری که هیچ گاه در
کنارش نیست می اندیشد و به حال مادر همیشه چشم بر راهم که روزی در غربت من چشم فرو
خواهد بست دلم می سوزد .

کدام حسابدار و انسان عاقلی می داند  قیمت بی پناهی فرزندم ، تنهائی همسرم و چشم بر راهی مادرم چقدر است ؟

می دانید  ارزش
رشادت ها و از خودگذشتگی این افراد چقدر است..؟

می دانید قیمت اشکهای
ته چشمانم چقدر است ؟

آخر می دانید اینجا آخر دنیاست در
اینجائی که ما هستیم جمع و تفریق معنای دیگری دارند . در این جا ما هر چه بی پناهی
و تنهایی را با هم جمع می کنیم و منهای داشتهایمان می کنیم باز جواب بی نهایت است
.

آیا انتظار داشتن یک رفاه نسبی در قبال همه آنچه که از دست می دهیم ، در قبال
همه دردها و آلامی که بر دل ما نشسته است انتظار بی جائی است؟

انتظاری که بتدریج
و به همت دوستان دلسوزی که آهسته و پیوسته تیشه به ریشه نفتگران می زنند دست
نیافتنی تر می نماید .

سروارن عزیز در این
زمان  سخت و زجر آور که شاید یکی از
مهمترین     برهه ها برای نفتگران باشد که
وجود احساس وظیفه و عشقی که نفتگران به صنعت نفت می ورزند ولی خانواده هایشان دیگر
تحمل این همه فشارهای روحی و اقتصادی را ندارند و دیگر همه توجیهات بر ایشان رنگ
باخته و خواستار بازگشت عزیزانشان هستند  .

شما انسانهای تحصیل
کرده و با دانش که درد آشنای ما هستید، چرا با آنانکه  خارج از گود نشسته اند  و بالاترین خطری که تهدیشان می کند آتش کبریت
سیگارشان است نمی گوئید که فشار 100 بار و 200 بار یعنی چه ؟

آیا  تا به حال طعم گاز  سولفور را چشیده اند ؟

آیا در یک قدمی انفجار ، ضربان
قلبشان به صد رسیده و تصور بی سرپرستی خانواده هایشان را به چشم دیده اند ؟

آیا تا بحال نیمی از عمر خود را در فضای سرد و بی روح آهن و نفت سپری کرده اند
؟

آیا آنها مسائل و صدها خطر دیگر که
در کمین نفتگران هر روزه زندگیشان را به بازی گرفته است دیده اند ؟

آیا حاضرند در جزیره ی دور افتاده  و
با تجهیزات پزشکی  در حد کمکهای اولیه و با
علم خطرات موجود و  احتمال بروز هر گونه حادثه
دلخراش  یا بیماریهای حاد ...جهت استیلای
اقتصاد مملکت شبانه روز تلاش کنند .......این تلاشها و  زحمات با چه قیمتی برابری میکند  ؟

حضور در  دوره جنگ تحمیلی عوارض روحی و
روانی ناشی از انفجارها و ... نصیب مان شده است و بس که البته خدا را شکر می کنم
که توفیق دفاع از کیان اسلامی مان را داشتم و در مقابل خون شهدا و یادگاران جنگ
شرمسار نیستم .

اگر حس زیبای دفاع از کیان و ثروت و سرمایه ی ملی کشور و عزیز و      اسلامی مان که از ارکان مهم اقتدار جهانی
است ، نبود ، نمی توانستم در مقابل مشکلاتم که شاید در کش برای هر کسی آسان نیست ،
دوام بیاورم...

 

دوستان عزیز، صنعت
نفت ملک شخصی هیچ یک از ما نیست تا بخواهیم گرداگرد آن را حصارکشی کنیم و ادعائی
داشته باشیم  ...این صنعت ملیست و نفت نیز
جزو بیت المال میباشد ...که  اقتصاد کشور
را می گرداند و قسمت عظیمی از بودجه کشوری را تامین میکند ، تا شما انسانهای شریف
و خداترس  و مومن  بطور یکسان از این نعمت برخوردار شوید ........آمین
یارب العالمین.......


¤ نویسنده: رضا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:33 عصر شنبه 87/3/18

 

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا میکرد
که زیباترین قلب    

 

را در تمام آن منطقه دارد . جمعیت زیادی جمع شدند
.قلب او کاملا" سا لم  

 

بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود .پس همه
تصدیق کردند که قلب

 

او به راستی زیباترین قلبی است که تا کنون دیده اند
. مرد جوان در کمال

 

با افتخار و با صدائی بلندتر به تعریف از قلب خود
پرداخت ناگهان پیرمردی

 

جلو جمعیت آمد و گفت : اما قلب تو به زیبایی قلب من
نیست ؟

 

مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیر مرد نگاه کردند
.قلب او با قدرت تمام

 

می تپید و اما پر از زخم بود .قسمتهایی از قلب او
برداشته شده و

 

تکه هایی جایگزین آنها شده بود . اما آنها بدرستی
جاهای خالی را پر

 

نکرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او
دیده می شد . در

 

بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای
آنها را پر

 

نکرده بود .مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و
با خود فکر میکردند

 

که این پیر مرد چطور ادعا میکند که قلب زیباتری
دارد .مرد جوان به قلب

 

پیر مرد اشاره کرد و خندید و گفت : تو حتما"
شوخی میکنی ...قلبت را با

 

قلب من مقایسه کن ...قلب تو تنها مشتی زخم و خراش و
بریدگی است !!

 

پیر مرد گفت : درست است قلب تو سالم بنظر میرسد اما
من هرگز قلبم را

 

با قلب تو عوض نمیکنم میدانی هر زخمی نشانگر انسانی
است که من

 

عشقم را به او داده ام ..من بخشی از قلبم را جدا
کرده ام و به او بخشیده ام

 

گاهی او هم بخشی از قلب خود را بمن داده است که
بجای آن تکه بخشیده

 

شده قرار داه ام اما چون این دو عین هم نبوده اند
گوشه هایی دندانه دندانه

 

در قلبم دارم که برایم عزیزند ..چرا که یاد آور عشق
میان دو انسان  هستند

 

بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده
ام  اما آنها چیزی از قلب

 

خود بمن نداده اند اینها همین شیارهای عمیق هستند
گرچه درد آورند اما

 

یادآور عشقی هستند که داشته ام امیدوارم که آنها هم
روزی باز گردند و

 

این شیارهای عمیق  را با قطعه ای که من در انتظارش بوده ام پر کنند پس

 

حالا می بینی که زیبایی واقعی چیست ؟؟

 

مرد جوان بی هیچ سخنی  ایستاد در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر

 

می شد بسمت پیرمرد رفت . ازقلب جوان و سالم خود
قطعه ای بیرون آورد

 

و با دستهای لرزان به پیرمرد تقدیم کرد . پیرمرد آن
را گرفت و در قلبش

 

جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را بجای قلب
جوان گذاشت .

 

مرد جوان به قلبش نگاه کرد ....دیگر سالم نبود
...اما از همیشه زیباتر بود

 

زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او
نفوذ کرده بود .

 

 

الهی سینه ای ده آتش افروز

 

در آن سینه دلی و آن دل همه سوز

 

هر آن دل را که سوزی نیست ....دل نیست

 

دل افسرده غیر از آب و گل نیست

 

دلم پر شعله گردان سینه پر دود

 

زبانم سخن به گفتن آتش آلود

 

کرامت کن درونی  درد پرورد

 

دلی درون درد و برون درد

 

به سوزی ده کلامم را روایی

 

کز آن گر میکند آتش گدائی

 

دلم را داغ عشقی برقبین نه

 

زبانم را بیانی آتشین ده

 

سخن گر سوز دل تابی ندارد

 

چکد گر آب از او آبی ندارد

 

دلی افسرده دارم سخت بی نور

 

چراغی زو به غایت دوستی دور

 

بده گرمی دل افسرده ام را

 

فروزان کن چراغ مرده ام را

 

ندارد راه فکرم روشنائی

 

زلطف پرتوی دارم گدائی

 

اگر لطف تو نبود پرتو انداز

 

کجا فکر و کجا گنجینه ای راز

 

ز گنج راز در هر کنج سینه

 

نهاده خازن تو صد دفینه

 

ولی لطف تو گر نبود به صد رنج

 

پشیزی کس نیابد زان همه گنج  

 

چون در هر کنج صد گنجینه داری

 

نمی خواهم که نومیدم گذاری

 

به راه این امید پیچ در پیچ

 

مرا لطف تو میباید دگر هیچ .......دگر
هیچ .............



 

 

آرزوی تندرستی و سعادتمندی همه ای
دوستان  را دارم .


¤ نویسنده: رضا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:30 عصر شنبه 87/3/18

 

چگونه زندگی خود را تغییر
دهیم

 

نوع زندگی ما بستگی به چگونگی افکار ما دارد و
تا جائی که افکار خوشی به مغز خود راه دهیم یقیا" خوشبخت خواهیم بود و بر عکس
اگر ذهن خود را تسلیم پریشانی و افکار فلاکت بار کنیم دچار پریشانی و شکست خواهیم
شد و همچنین اگر دائما" در حال بدبینی باشیم به جز روی گردان شدن دیگران از
ما نتیجه دیگری نخواهد داشت .

جالب است بدانید ناپلئون بناپارت با تمامی شکوه
وثروت و قدرتی که در اختیار داشت در مورد زندگی خود گفته است : " هرگز شش روز
خوش در زندگی نداشتم " در حالیکه هلن کلر که از دو سالگی کور و همچنین کر و
لال بود به گفته خودش زندگی
  را بیش از
حد تصور زیبا یافته است. و ویلیام جمیز پدر علم روانشناسی میگوئید :

 ما نمی
توانیم تنها از راه اراده و احساسات خود را تغییر دهیم اما میتوانیم اعمال خود را
عوض کنیم و زمانی که عمل ما عوض شد احساسات ما نیز تغییر خواهد کرد.

بنابر این در موقعی که شادی از شما گریزان شد
تنها راهی که میتواند شما را بسوی خوشبختی هدایت کند این است که بتوانید شاد و
گشاده رو مثل اینکه هیچ اندوهی در
  شما نیست خوشحال و سر دماغ نشسته و گفت و شنود نمائید .

آیا میدانید بنابر تمامی روایات و کتابهای مقدس
خداوند به انسان قدرت تسلط بر کره زمین را عطا نموده است آن وقت چطور ما انسانها
نمیتوانیم بر نفس و اندیشه و ترس و همچنین بر روح  خود مسلط شویم ؟

فقط بخاطر داشته باشید که جهان ما جهان تاثیرات
است و هر آنچه که ما انجام دهیم چه خوب و چه بد در نهایت بسوی خودمان باز میگردد .

این حهان کوه است فعل ما ندا سوی ما آید نداها
را صدا

شما با کمک  شعار ذیل این کار را انجام دهید :

اگر بخواهی  میتوانی  پس  بخواه  تا  بتوانی

 

 


¤ نویسنده: رضا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:29 عصر شنبه 87/3/18

چطور و چگونه  زندگی  کنیم ؟

 

آیا تا بحال فکر کرده اید که چگونه
و چطور زندگی کنید ؟

اول سعی کنید با آرزوه های بزرگ
خودتان را گول نزنید و بنشنید حقایق و واقعیتهای تلخ و داشته های خود را بر روی
کاغذ بیاورید و حال ببینید چه باید کرد ؟

نظرات شخصی خودم را برای چطور و
چگونه زیستن  را برایتان می نویسم امید است
با نقطه نظرات شما بهترین روش زندگی باشند.

1-    اول
اینکه بایستی ما یادم نرود که یک انسان هستیم و خدا ما را آفریده است و امانتی را
نزد ما نهاده که هیچ آفریده ای حاضر به داشتن آن نبوده است همان ( اسماء ) یعنی دل
یعنی فهمیدن درک کردن معنی محبت و نفرت و عشق و جدائی و هجرت و........... یعنی
قدرت فکر کردن و تصمیم گرفتن یعنی همه چیز .. پس چرا با این همه دارائی نباید مثل
یک انسان بمعنای واقعی زندگی کنیم ؟

به داشتهای خود قانع باشیم و چشم به
مال دنیا و دارائیهای بیش از حد نداشته باشیم و من متعقدم که هر فرد یک روزی مشخصی
دارد و آن نیز دارائ حکمتی الهی است پس بیاید در هر حال و هر صورت شکر گذار باشیم
.

2-    دوم
اینکه خدا را هرگز فراموش نکنیم و بدانیم که خداوند متعال حدود24000 پیامبر و امام
جهت راهنمائی و درست زیستن را برای ما فرستاده و بزرگترین معجزه حضرت محمد ( ص )
که کتاب مقدس آسمانی قرآن مجید باشد نزد مابه امانت نهاده است که بهترین معلم برای
رسیدن به راه سعادت و خوشبختی میباشد .

3-    سوم
اینکه فراموش نکنیم این عمر جاودانه نیست و روزی به پایان میرسد و تنهابه همراه
پنج متر کفن سفید در خاک میسپارنمان و نه اموالی  و نه زن فرزند و خویشان در کار هست تنهای تنها آن وقت است که  از خداوند چند صباحی عمر طلب میکنی که برگردی
بروی کره خاکی و اعمال انسان دوستانه و خدا پسندانه انجام دهی ولی حیف زمان برای
تو گذشته و دیگر وقتی نیست.....

 

حیف..........حیف..........حیف

 

پس بیائید به گفته سرور و سالار
شهیدان صحرای کربلا عمل نمائیم :

 

" اگر دین ندارید
لااقل آزاده باشید "

 

به همنوع خود کمک نمائید دست آنها
را بگیرید همدیگر را یاری نمائید تا این چند صباحی که بر روی این کره خاکی مهمان هستیم
به خوشی سپری گردد و هم در دنیای آخرت و روز قیامت توشهء خوبی داشته باشیم .

بخدا یگانه سوگند که این دنیا
فانیست و هیچ چیز نمی ماند مگر جزء " خوبی یا بدی "

پس تلاش کنید که نام شما بخوبی زنده
باشد.

 

یادتان باشد که انسانهای خیلی
بزرگتر از من و شما قبل از ما بر روی این زمین میزیستند و این دنیا به آنها نیز
وفا نکرده و همگی آنها زیر خروارها خاک سالیانی دراز است که خفته اند
..................

 

 

 

 


¤ نویسنده: رضا

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5      >
خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
12
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
40027

:: درباره من ::

یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است

رضا
گرچه شکوه کردن بیهوده است اما لب از سخن فرو بستن نیز آسان نیست

:: لینک به وبلاگ ::

یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است

:: آرشیو ::

ماهیانه

:: اوقات شرعی ::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::