Image and video hosting by TinyPic صیاد و ماهی زیبا با قلبی یخی ...!! - یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است


ساعت 7:13 صبح چهارشنبه 86/12/15

صیاد و ماهی زیبا....

صیاد و ماهی زیبا با قلبی یخی ........

 

روزگاری صیادی در کنار برکه ای زیبا بر ساحل آبی زلال نشسته بود و غرق در رویاهای کودکی بود ،سنگ های را پی در پی با آرامش در آب روان می انداخت و با خودش زمزمه می کرد که " دریای بزرگی باشی یا گودال کوچک کم آب هیچ فرقی نمی کند. اگر زلال باشی آسمان در درون تو هست " تو این حال و هوا بود که صدایی آرام اما دلنشین  گفت : آ یا برای آسمان دلت  ستاره  نمی خواهی ؟

صیاد ما نگاهی به اطراف انداخت و دنبال صدا گشت و خیلی زود در یافت که آن صدای دلنشین ..صدای ماهی است درون برکه که داره از زیبایی به خودش می نازه و در زلالی آب برکه بدون رقیب دور خودش می چرخه و گاه گاهی هم با ناز و عشوه سری از آب بیرون می کشه و توانایی خالقش رو تو خلق زیباییش به رخ صیاد می کشد ، صیاد قصه ما  هم که تو آسمون دلش تک ستاره ای هم نداشت با تمام وجودش علاقمند شد تا زیباترین ستاره رو تو آسمون دلش جا بده و ...

صیاد قصه مون با ماهی خوشگلش نشست و عهد هایی بست تا وقتی که حوضچه ای زیبا برایش فراهم نکرده ، آرامش خاطره انگیز ماهی زیبایش از برکه ای که در آن زندگی می کند نگیره وهرگز به چشم یک صید بهش نگاه نکنه ماهی خوشگلمون هم قول داد که تا وقتی حوضچه اش در دل صیاد مهیا نشده از رو طمع سر از باغچه دیگرون در نیاره و به دنبال دریایی واهی نگرده .

داستان قصه ما ادامه پیدا کرد و کرد و کرد تا اینکه صیاد وصید چنان با هم صمیمی شدند که دیگه فکر کردن دنیا فقط مال اینهاست و کسی نمی تونه اینها رو از هم جدا کنه ...،هر روز صیاد دل پاکمون به کنار برکه می آمد و ماهی خوشگلش رو نگاه می گرد وباهاش به صحبت  می نشست. شب ها هم از ترس اینکه مبادا اتفاقی برای ماهیش بیافته تا صبح چشم رو هم نمی گذاشت و گاهی وقت ها هم به دلیل فراق لحظه ای ماهی اش اشک هایی می ریخت که از زلالی آب برکه ی که محل زندگی ماهی قصمون بود زلال تر .....

روزها پشت سرهم می گذشت و صیادمون می رفت کنار برکه تا در امتداش به همراه ماهی دلش قدم بزنه بدون اینکه حتی بخواد لمسش کنه و یا حتی بخواهد این فکر رو تو ذهنش بپروراند که گاهی فرصت این هست که بشود از آب هم بیرونش کشید.

حوضچه ی دل صیاد دیگه داشت آماده می شد و صیاد قصمون با اشکهای زلالش داشت پرش می کرد تا ماهیش و تو زلال ترین آب برکه دنیا که دلی بود ازجنس محبت جا بده تا هیچ وقت دلتنگ برکه ی قبلیش نباشه.

تو این اوضاع و احوال بود که ماهی قصمون بی خبر از تلاشهای صیادش به سرش می زنه تا کمی بره دور دورا چرخی بزنه رفت و رفت تا اینکه دید یه محوطه بزرگی است که آبش گل آلوده و نیزارهای بلندی داره، به طمع بزرگیش واردش شد اما غاقل از اینکه وارد باتلاقی شد که تو لجنزارش نه تنها پاکی نیست بلکه آبی است که خیلی وقته گندیده و شده محل زندگی قورباغه ها و....( قورباغه هایی که به رنگ سبزشون می نازند )

ماهی خوشگلمون با اینکه بسیار منطقی بود و سرشار از فهم و شعور بالا ، اما دانسته وارد باتلاق شد و صیاد و تک ستاره ی دل پاک صیاد رو به ورطه ی فراموشی سپرد .

صیاد قصمون هنوزم که هنوزه بر کناره برکه نشسته و چشم به راهه که شاید روزی ماهی خوشگلش بتونه خودش رو از منجلابی که توش افتاده نجات بده و برگرده و این انتظار ادامه دارد....

این انتظار باعث شده این داستان ما نه تو چرخه ای قرار بگیره و نه تو حلقه ای تکرار بشه  بنا بر این داستان ما  ادامه دارد چون  ماهی  خوشگلمون داره می چرخه وتجربه کسب می کنه معلوم نیست داستانمون پایان خوبی داشته باشه یا نه ؟

حالا سوالاتی که خوشحال می شم جوابش رو از شما ها بشنوم ...

آیا داستان این عشق شبا هتی به زندگی های ما انسانهای امروزی داره ؟

آیا  صیاد خیلی وفادار بود یا ماهی مون بی وفا ؟

یا اینکه هر دو وارد بازی ناخواسته و قصه تلخ ما شدن ؟

یا رسم روزگار عوض شده و دل شکستن رفته تو صدر هنر ها ؟

یا ما ا نسانها بی ظرفیتیم و از استعداد و فهم و شعوری که خدا بهمون داده برای توجیه کارهای اشتباهمون استفاده می کنیم نه برای بهبودش ؟

آیا شما با حقیر هم عقیده هستید که می شود با صداقت و با مهر محبت آروم آروم و پله پله حرکت کرد و با اعمال انسان دوستانه و خداپسندانه به عرش خدا نزدیک شد ، اما اگر با  ریا  هزاران پله هم  از پلکان ترقی را بالا بروی مطمئن باش یک روز سقوط خواهی کرد ،  خداو ند متعال یک دل کوچک به ما داده که می توا نیم تمام شادیها و غصه ها  دنیا را  توش  جا داد  دلی  که می شود خدای خالقش رو هم درونش جا داد ، ولی چرا ما با این دل کوچک همیشه قصد این می کنیم که خالقش رو هم دور بزنیم ،آیا واقعآ خدا وند متعال از روز ازل آدم را اینگونه  طمع کار و فریب کار آفریده  ، آیا شیطان به وعده  خود عمل نموده و همان گونه که باعث بیرون شدن حضرت آدم (ع) از بهشت شد بدنبال منحرف نمودن راه زندگی ماست ،و یا با گذشت زمان و جبر زمانه انسانها اینگونه شده اند؟

 

  • اگه روزگاربی رحمه تو مهربون باش

  • اگه آفتاب می سوزونه تو سایه بون باش

  • اگه سرما کمین کرده کنار باغچه

  • واسه گل های نیمه جون تو باغبون باش . 

من مست جانانم کی ترسم از جانم

دریای عطرشانم طوفانم طوفان

هان هان ای روزگار خشم تو بشناسم

من سردار لشگر عاشقانم

من شهبازم در ملک عشق

از شراره آتش عشق سوزانم

غم مدد یاری کرده پریشانم

چکنم شرمنده از دست دلم

شده خواری بر دل بر جانم

گر روزگار شکسته شاخه های عشقم

مکن ای لب شکوه از دستانم

گر شده خون چشمه چشمانم

دل فدایی دلبر جانانم .......

جان فدایی ملکه ء خوبانم ...... 

 

آرزوی تندرستی و سعادتمندی تمامی دوستان و سروران گرامی را

از درگاه ایزد منان دارم .

در پناه حق باشید .


¤ نویسنده: رضا

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
32
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
40047

:: درباره من ::

یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است

رضا
گرچه شکوه کردن بیهوده است اما لب از سخن فرو بستن نیز آسان نیست

:: لینک به وبلاگ ::

یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است

:: آرشیو ::

ماهیانه

:: اوقات شرعی ::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::